تکیه گاه...

ساخت وبلاگ
بعد از آخرین باری که بلاگفای محترم پست های دو سال اخیرمون رو خورد ... دیگه نه دستم به نوشتن می رفت و نه سر زدن به بلاگفا حتی!...

طول کشید تا هضم کنم چه بلایی سر نوشته های عزیزم اومده... -گیرم که هنوزم هضم نکردم کاملا-!

میخوام شروع کنم دوباره... هرچند عصبانی ام از بلاگفا... ولی خوب باهام بزرگ شده و باهاش بزرگ شدم... سالهای مهمی از زندگیمو باهاش زندگی کردم و روش حک کردم قد کشیدنمو!

امیدوارم پاک نشن دیگه پاره های تنم... امیدوارم امانت دار باشه ایندفعه بلاگفا...

تکیه گاه......
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:25

  معیار داره جوندار بودن ...معیارش نه نفس کشیدنه.... نه خندیدن... نه حرف زدن حتی... معیارش اینه که چقدر با خودت خلوت می کنی ... چقدر مینویسی برای خودت... چقدر حرف داری برای گفتن با خودت... و از خودت... حرفی که مال خود خودت باشه... بعضیا می نویسن... ز تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:25

. .. بیزاری من از صحبت تلفنی نه ریشه در کودکی ام داره نه ریشه در بی شعوری ام حتی!... ریشه در مزخرف بودن این نوع رابطه داره که همیشه ابتر می مونه و همیشه یه حس غریبی ته قلب آدم می مونه که حال آدمو به گند میکشه... حس دلتنگی عجیب و غریبی که ناشی از ندید تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:25

  حقایق بزرگ تری هست پشت پذیزش خودت و خانواده ات...حقایقی مثل مرگ... مثل تنهایی... حقیقت بزرگ زمان؛ که زمان برنمیگرده... و من تا اینجای راه اومدم... وقتم محدوده... در این محدوده چه کار می تونم بکنم؟... این حقایق هست که باید بپذیریمشون... یه بار یه مر تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:25

آدم هایی هستند که سخت ترین بحران ها را پشت سر می گذارند، بی آنکه خم به ابرو بیاورند.. کسانی که فرومی پاشند و باز برمی خیزند... بی آنکه صدای استخوان هایشان شنیده شود... کسانی که سخت ایستاده اند... کمر بسته اند به زندگی... بی هیچ ناله ای... بی هیچ چشمداشتی برای کمک... کسانی که از بس که هستند فراموش میشوند... شکستنشان، اشک هایشان، دردهایشان...  این آدم ها را دریابید... اینها کسانی نیستند که نیاز به آغوش ندارند... نیاز به تکیه کردن ندارند... نیاز به مراقبت ندارند... آنها دروغ بزرگی را زندگی میکنند که طبیعت مجبورشان کرده به خود بگویند... محکم بودن آنها نه از سر بی نیازی است... نه از سر غرور... و نه حتی از سر قدرت... آنها نمیتوانند محکم نباشند، سخت نباشند، کم بیاورند... دلیل این سخت بودن، بی پشت و پناهی همیشگی است که طبیعت برای آنها رقم زده است... در روزگاری که سخت به آن محتاج  بوده اند... در روزگاری که از شدت نداشتن تکیه گاه، مجبور شده اند دست به زانوی خود بگیرند... و شکسته اند... سخت شکسته اند اما شکستنشان نه دیده شده... نه شنیده... پس نقاب سختی به چهره کشیده اند... و تکیه گاه داشتن را همچون میوه ای ممنوعه بر خویش حرام کرده اند... تا باز نشنوند و نبینند شکستگی های ترمیم نشده را... کافی است دستی به پشت آنها بکشید... نگاهی عمیق به چشم های آنها بیاندازید... کافی است محکم در آغوش بگیریدشان تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:03

 

پس از چند هفته خیره شدن در آینه و دیدن چهره های گوناگون در آن... در نهایت آینه تهی شد..  من به تهی ها خیره شده بودم.. 

چشمانم را بستم و به درونم نگریستم ... برهنه بودم... از همه رو برهنه... همه تصاویری که دیگران برایم ساخته بودند به یکباره فرو ریخت ومن با خویشتن تنهایم روبرو شدم...

همین که خود را در برهنگی خویش، در نهایت برهنگی خویش دیدم، اندک اندک فردی در من پدیدار شد که تا کنون نمیشناختم... 

اکنون من دیگری در من پدیدار شده بود و من غرق در شناخت او بودم...

تکیه گاه......
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : بپرهیزید,نخواهید, نویسنده : adezzati بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 14:56

  این روزها درگیر مراقبت ام... مراقبت از اخلاقم... مراقبت از وقتم... مراقبت از رویاهام...از وقتی سی ساله شدم لزوم بیشتری احساس  میکنم برای مراقبت ...حس میکنم نصفی از عمرم رفته و من باید مراقبت بیشتری از نیمه ی بعدی داشته باشم... نیمه ی اوج زندگی...ن تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 14:56

  امروز درمان مواجهه ای و چالش برانگیزی داشتم... جلسه ای پر فراز و نشیب که اولش با دعوا شروع شد... دعوا سر اینکه چرا اینقدر چسبیدم به کریمی و ولش نمی کنم... عصبانیت درمانگرم منو به خودم آورد... عصبانیت از این همه غر زدن و شکایت از وضع موجود... ماجرا تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 14:56

  امروز به متنی برخوردم که چهارسال پیش درمورد رمان بار هستی نوشته بودم و واقعا شگفت زده شدم از خوندنش... اینه که تصمیم گرفتم متن کاملش رو با کمی جرح و تعدیل اینجا بیارم...  . رمان بار هستی رو دوباره خوندم. رمان تقریبا عمیقیه و به نظر میرسه که نویسنده تکیه گاه......ادامه مطلب
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 14:56

 

مثل ظرفی که درگیر مظروفشه... درگیر میشم  در مادرانگی...

فصل جدیدی از کتاب زندگی ام باز شده... فصلی که شروعش، همزمانه با باز شدن یه کتاب جدید تو این هستی... کتاب فرزند من!... کتابی که من نقش پررنگی دارم لاجرم تو چطور نوشته شدنش... و احتمالا یکی از شخصیت های اصلی اون کتاب خواهم بود... به ویژه فصل های اولش که بدون همراهی درست من بعیده درست و درمون نوشته بشه...

بعد از این مسئولیت من در برابر خودم و هستی چندین برابر میشه... و آگاهانه زندگی کردنم حیاتی تر...

 این بمان تا بعد...

تکیه گاه......
ما را در سایت تکیه گاه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adezzati بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 14:56